من و دنیای رنگینم



قبل تر ها نطقی کرده بودم به این صورت که اگر در مسیری در حال حرکتیم، احتمالا یکجایی وسط مسیر به این سوال بر میخوریم که اصلا چرا باید ادامه بدهیم و بعد گفته بودم احتمالا قوی ترین جوابی که برایش پیدا میکنیم همان چیزی است که مارا به شروع کار واداشته است. 

حالا میخواهم بگویم مرحله‌ ی بعدی این ماجرا، بعد از پشت سر گذاشتن این سوال ها، جایی است که به خودت نگاه میکنی و میگویی اصلا آدمی که در این مسیر از  خودم ساخته ام را دوست دارم؟» به تجربه و حدس من این آدم رو حالا خیلی از اطرافیانی که قبلا دوسش داشته اند، دوست ندارند. احتمالا چند تایی هم دوست جدید دارد. خودش هم خودش را به درستی نمی‌شناسند و نمی‌داند چه خبر است.

حدس میزنم در این مرحله از مسیر باید دست نگهداشت، از لحاظ ذهنی اوضاع را آرام کرد و خود را زیر ذره بین گذاشت و فهمید این آدم جدید که شده ایم حرف حسابش چیست؟ چه چیز را دوست دارد که قبلا دوست نداشته و جدیدا از چه چیز های منزجر است، این آدم چقدر زنده است و زندگی میکند و بالاتر از همه ی این سوال ها، اصلا اینی که ساخته ایم را دوست داریم؟»

 

من دنبال فرصتی برای مرتب کردن این ذهن هستم، امیدوارم به جوابی برسم که دلم میخواهد‌.

 

+یاد بیت دلنشین فاضل نظری افتادم،همون که می‌گفت پدارنم همه سرگشته ی حیرت بودند، من اگر راه به جایی ببرم ناخلفم»

 

 


ای من

بابت تمام این روز ها، بهت عمیقا افتخار میکنم. بابت حرکت کردن هم بهت افتخار میکنم! بابت ادامه دادن! و بابت شاد بودن هم!

 

یه متنی بود که خودمش گفتم این منم!وقتی که میخوام یه سوالی رو حل کنم و ساعت ها فکر میکنم و نمیشه!

 

گاه فکر می‌کنم چرا بازوانم از فرط خستگی از بدنم جدا نمی‌شوند و چرا مغزم نمی‌گدازد.
زندگی زاهدانه‌ای دارم عاری از هرگونه لذت مادی و تنها چیزی که سر پا نگاهم می‌دارد شوریدگی مدامی است که گاه به گریه‌ام می‌اندازد، اشک‌هایی از سر ناتوانی که هرگز تسلی نمی‌یابد. گاه که ذهنم تهی‌ست، وقتی کلمات محو می‌شوند، وقتی درمی‌یابم که پس از سیاه کردن این همه کاغذ حتا یک جمله هم ننوشته‌ام، در مبل خود فرو می‌افتم و منگ و مات در باتلاق نومیدی گرفتار می‌آیم. از خویش متنفر می‌شوم و خود را بابت این غرور جنون‌آمیز سرزنش می‌کنم که منِ حریص و تشنه را پی اوهام می‌دواند. ربع ساعتی که می‌گذرد، همه‌چیز دگرگون می‌شود و دلم باز با شادمانی به تپش درمی‌آید.
 


گوستاو فلوبر از کتاب آداب روزانه» ترجمه‌ی مریم مومنی.


بالاخره فهمیدم که باید از چی بنویسم، و این روز هامو چجوری توصیف کنیم. 

خسته نیسم، نیاز به خواب ندارم، نیاز به رها کردن هم ندارم، از این لحاظ این روز ها در موقعیت خوبی ام.

+ولی ترسیده ام، یادتونه گفتم میخوام تی ای بشم، شدم.

بزارین راحت و بی مقدمه بگم، تی ای بودن با دانشجوی خوب بودن فرق داره! یه دانشجوی خوب اوج نگرانیش اینه که مطلب رو درست یاد گرفته یا نه. مسؤولیت هر کاری هم که میکنه با خودشه (واعظ :دی). ولی تی ای، در برابر خیل عظیمی از ادم ها، مسؤوله

و این برای منی که حساسم، راحت نیست. توی تصحیح برگه ها، برگه هایی که کامل نشدن رو دوباره تصحیح کردم، که کم نداده باشم:!. اما خب قسمت خوب داستان هم اینه که کم کم یاد میگیرم که دقیق باشم و همچنین تند تر میشم.

 

+من مدعی به این که توان نه گفتن دارم! فهمیدم به هرکاری که فکر میکنم یه ذره باعث پیشرفتم میشه، نه نمیگم و بعدش  خدا خدا میکنم وقت کم نیارم. این چه اخلاق بدیه!

البته یه بخش دیگه از این وسط حادثه پریدنه، به این علته که میدونم اگه وقت خالی داشته باشم، ممکنه تلفش کنم، پس بزار سرمو شلوغ کنم:|

 

+وقتی داشتم تفسیر قران میخوندم، میگفت ما یسری کار ها رو، هرچند خوب، برای خدا نمیکنیم، برای ظاهر سازی و شهرت میکنیم. راست میگفت.

مثالش برای من این که، هرکی از بچه های دانشگاه که کمک میخواد، سرییع کمکش میکنم و میگم بههه بههه چه ادم کمک کننده ای ام. بعد پسر خاله ام که ازم کمک خواسته بود، هی میزاشتمش اخر کار و پشت سر مینداختم.

متوجه این موضوع که شدم، شرررررم کردم از خودم، خدا منو ببخشه و به راه راست هدایت کنه.

 

+یادتونه توی یه کاری ام و نمیخوام اسمشو ببرم چون میشه یه خط مستقیم به اینکه من کی ام : 

اون کار یه خرده داره سخت میشه، و اون روی من در حال بالا اومدنه، ولی خب طبیعیه که هر ادمی رو تا یه جایی میشه تحمل کرد و منتشو کشید، بعدش میگیم همینه که هست، باید سعی کنیم توی روابطمون از این مرزِ همینه که هست شنیدن ، دوری کنیم.

 

خیلی حرف توی ذهنمه که بنویسم، ولی وقت تنگه

جهت یاداوری اینجا بمونه که دلم میخواد از نگرش و تجربه ام از این کارِ اسمشو نبره و از دنیای کرونا زده بنویسم. همین.

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ شعر عارف همه برای سلامتی صنعت ساختمان.آی آر بهترین رایادو دکوراسیون داخلی و خارجی تور کیش seo دلنوشته هایی برای امام زمان(عج) یک جرعه لبخند ALTIN POOSH